محمدجعفر پاکسرشت
چکیده
در تاریخچه آموزش عالی کشور ما، دهه 1370 شاهد توسعه پژوهشهای علمی در اکثر زمینهها و از جمله علوم تربیتی و رفتاری بوده است. در پژوهشهای تربیتی - رفتاری که در کشور ما عمدتاً جنبه توصیفی، میدانی و نیمه آزمایشی دارند، فرضیه آزمائی که معمولاً با بهرهگیری از آزمونهای معنیداری آماری ...
بیشتر
در تاریخچه آموزش عالی کشور ما، دهه 1370 شاهد توسعه پژوهشهای علمی در اکثر زمینهها و از جمله علوم تربیتی و رفتاری بوده است. در پژوهشهای تربیتی - رفتاری که در کشور ما عمدتاً جنبه توصیفی، میدانی و نیمه آزمایشی دارند، فرضیه آزمائی که معمولاً با بهرهگیری از آزمونهای معنیداری آماری انجام میشود، جایگاه ممتازی یافته است. اما در خصوص شیوههای فرضیه آزمایی و نیز میزان کارایی آزمونهای معنیداری در پژوهشهای علوم تربیتی و رفتاری نه تنها اتفاق نظر کافی وجود ندارد، بلکه مناظرههایی هم در جریان است. در این مقاله کوشش شده است تا پژوهش در علوم تربیتی- رفتاری در چشم انداز تئوریک وسیعی مورد بررسی قرار گیرد تا موقعیت فرضیه آزمایی در آن با توجه با دیدگاههای شناختشناسی و روش علمی مشخص شود. برای حصول این نتیجه، نخست تعریف و تبینی از مفهوم فرضیه عرضه میشود و دیدگاههای دو مکتب تجربه گرایی و عقلگرایی و دو رویکرد متناظر با آنها یعنی استقراییگری رایشنباخ و استنباطیگری پوپر در این خصوص بررسی و مقایسه خواهند شد. سپس به برخی از انتقادات وارده به فرضیه آزمایی از طریق اعمال آزمونهای معنیداری اشاره خواهد شد. مطالب و تحلیلهای این مقاله برخی از ضعفهای مبنایی و تئوریک پژوهش در علوم تربیتی و رفتاری را نشان میدهند و ضمناً مدلل میدارند که اگر بنا باشد این علوم به طور بنیادی پیشرفت حاصل کنند باید برخی از وجوه متدلوژی تحقیق مورد بازاندیشی قرار گیرد.