سیده زهره جوادی؛ خسرو باقری نوع پرست؛ نرگس سجادیه؛ مهین چناری
چکیده
هدف پژوهش حاضر بررسی امکان تحقق مدارای معرفت شناختی با اتکا به عناصر سازندهی هرمنوتیک فلسفی گادامر و بیان دلالتهای تربیتی آن است. روش مورد استفاده این پژوهش روش تحلیل مفهومی است. از طریق این روش میتوان تبیینی صحیح و روشن از معنای مفاهیم بواسطه توضیح رابطهی آن با سایر مفاهیم بدست داد. در این پژوهش با استفاده از این روش، از طریق ...
بیشتر
هدف پژوهش حاضر بررسی امکان تحقق مدارای معرفت شناختی با اتکا به عناصر سازندهی هرمنوتیک فلسفی گادامر و بیان دلالتهای تربیتی آن است. روش مورد استفاده این پژوهش روش تحلیل مفهومی است. از طریق این روش میتوان تبیینی صحیح و روشن از معنای مفاهیم بواسطه توضیح رابطهی آن با سایر مفاهیم بدست داد. در این پژوهش با استفاده از این روش، از طریق تحلیل مفاهیم دیدگاه گادامر، پیش فرضهای فلسفی وی دربارهی مدارای معرفتشناختی تبیین میگردد. سپس دلالتهای تربیتی به واسطهی این این تحلیل، استنتاج میگردد. در ارتباط با مدارای معرفتشناختی ایدهی صریحی وجود ندارد و آنچه بیان شده سطوح مختلف مداراست. این پژوهش این مفهوم را در سطوح بالاتر، مورد بررسی قرار داده و مفهوم مدارای معرفتشناختی را روشن کرده است. هرمنوتیک فلسفی گادامر میتواند مبنای مناسبی برای دستیابی به مدارای معرفتشناختی باشد. با توجه به اینکه تنوع افکار و عقاید در جامعهی امروز قابل انکار نیست، آموزش مدارای معرفتشناختی در جریان بیلدونگ با فهم و تفاهم گره خورده است. لازمهی یک نظام تربیت اجتماعی منسجم، در نظر گرفتن حقوق متقابل افراد انسانی در جامعه میباشد. مباحث مورد بحث گادامر میتواند به ما آموزش دهد برای حرکت در مسیرِ حقیقت، به نگاه دیگری و فهم او از رویدادها توجه داشته باشیم. این توجه به دیگرپذیری موجب میشود قادر به گفتوگوی مؤثر و سازنده باشیم.
مجتبی پورکریمی هاوشکی؛ معصومه رمضانی فینی
چکیده
هدف از این مقاله بررسی مفهومی و تبیین رابطه سه مفهوم اساسی تربیت، آموزش و شکوفایی و استنتاج کارکردهای آن در نظام تربیتی است. برای این منظور از روش تحلیلی-استنتاجی استفاده شده است. در ابتدا به تبیین سه مفهوم آموزش، شکوفایی، تربیت و نسبت آنها با هم پرداخته شده است و با مرور آثار کلاسیک و نو در حوزه تربیت، درصدد تحلیل این مفاهیم و چگونگی ...
بیشتر
هدف از این مقاله بررسی مفهومی و تبیین رابطه سه مفهوم اساسی تربیت، آموزش و شکوفایی و استنتاج کارکردهای آن در نظام تربیتی است. برای این منظور از روش تحلیلی-استنتاجی استفاده شده است. در ابتدا به تبیین سه مفهوم آموزش، شکوفایی، تربیت و نسبت آنها با هم پرداخته شده است و با مرور آثار کلاسیک و نو در حوزه تربیت، درصدد تحلیل این مفاهیم و چگونگی کاربست آنها در نظام تربیتی است. نتایج پژوهش نشان از این دارد که سه مفهوم تربیت، آموزش و شکوفایی بهمثابه حوزههای مجزا دارای حالات و کارکردهای خاص هستند. آموزش مجموعهای از فرایندها است که هدفشان تسلط همراه با فهم است. اما حالت انحرافی و ضعیف آن زمانی است که صرفا تسلط بدون فهم مد نظر باشد. حالتی که به آن کارآموزی گفته میشود. شکوفایی به فعلیت رساندن ویژگیهای عمومی (رشد) و ویژگیهای منحصربهفرد (نبوغ) توجه دارد. حالت انحرافی در رابطه با شکوفایی عدم تمایز رشد از تحول، تحول از نبوغ و نبوغ از علاقه است. اما تربیت زمانی شکل خواهد گرفت که آموزش و شکوفایی یک شرط ضروری را به همراه داشته باشند. این شرط، ارزشمندی ذاتی است. ارزشمندی ذاتی منجر به آن میشود که نتیجه فرایندهای آموزشی و شکوفا کننده، فردی تربیت یافته یا فرهیخته قلمداد شود. ارزشمندی همچنین حیات بخش و ایجاد کننده روح بر فعالیتهای آموزشی و شکوفا کننده مدرسه خواهد بود. رابطه میان مفاهیم فوق چنین است که آموزش و شکوفایی زیربنای تربیت هستند. یعنی تا آموزش و شکوفایی شکل نگیرد تربیتی نیز صورت نخواهد گرفت. از طرف دیگر تربیت حکم روبنا را دارد که هدفش جهتدهی به دو مولفه دیگر است.در صورت فقدان تربیت، نظام مدرسه ای صرفا ماهیتی ابزار گرایانه داشته و فاقد روح و انسانیت خواهد بود. پیشنهادات منتج از این پژوهش که شامل راهکارهایی برای معلمان، مربیان و مجریان برنامههای تربیتی خواهد بود بدین صورت قابل ارائه است: ضرورت تمایز موضوعات فاهمهای و بی نیاز از فهم و اصالت بخشیدن به هردو، توجه به اهمیت و جایگاه روشهای فعال و غیر فعال، تمایز مفاهیم رشد و تحول در شکوفایی، ضرورت نقش هدایتگری تربیت در رابطه با آموزش و شکوفایی به منظور دوری از ابزارانگاری، در هم تنیدگی فهم، چیرگی و رغبت در امر آموزش و شکوفایی، تمایز کوشش و رغبت و تلاش برای منطبق نمودن آنها، تمایز یادگیری و کارآموزی.
فلسفه تعلیم و تربیت
نرگس سجادیه؛ سمیه سورانی
چکیده
آدمی با امید بستن به تربیت، میتواند به فراتر رفتن از محدودیتهای موجود، رهایی از بندها و فتح قلههای سعادت، بیندیشد. در این میان، بحث از چندوچون و روش تربیت، در میان اندیشمندان از رونق ویژهای برخوردار بوده است. یکی از روشهای مطرح در تربیت که مخالفان و موافقان پابرجایی داشته است، روش تربیتی "عادت" است. در آثار افلاطون و ارسطو به ...
بیشتر
آدمی با امید بستن به تربیت، میتواند به فراتر رفتن از محدودیتهای موجود، رهایی از بندها و فتح قلههای سعادت، بیندیشد. در این میان، بحث از چندوچون و روش تربیت، در میان اندیشمندان از رونق ویژهای برخوردار بوده است. یکی از روشهای مطرح در تربیت که مخالفان و موافقان پابرجایی داشته است، روش تربیتی "عادت" است. در آثار افلاطون و ارسطو به عنوان متقدمین عرصهی تربیت، از این روش بهوضوح سخن رفته است. هدف پژوهش حاضر این است که برخی از ابعاد ناسفته از این روش را روشن نماید و ناگفتههایی از آن را در زمینه مفهوم عادت، عرصههای بهکارگیری عادت، ملاحظات سنی و نقش مربی و متربی تبیین کند. روش مورداستفاده در این پژوهش، رویکرد تحلیلی در دو صورت تحلیل زبان فنی-رسمی و تحلیل تطبیقی است. نتایج این پژوهش حاکی از آن است که افلاطون و ارسطو، عادت را به عنوان یک شیوهی تربیتی پذیرفتهاند اما در مفهوم آنها از عادت تفاوتهایی نهفته است. افلاطون، عادت را از افق جنبههای اخلاقی و معنوی موردمطالعه قرار میدهد و جنبههای مثبت و منفی آن را در نظر میگیرد. ارسطو، توجیه نسبتاً وسیعتری برای عادت از لحاظ فلسفی نموده است و به جنبههای عملی آن توجه کرده است. بنابراین، ارسطو برای عادت، جایگاه ویژه با نقش مثبت قائل است درحالیکه افلاطون، به نقش ایجابی و سلبی آن توجه کرده است و به نتایج عملی عادت اهمیت میدهد.
ذبیح الله خنجرخانی؛ مسعود صفایی مقدم؛ محمدجعفر پاک سرشت؛ سیدمنصور مرعشی؛ ابوالقاسم بستانی
چکیده
هدف از نگارش این مقاله، بازاندیشی در معنی و مفهوم حضور- غیاب در عرصه تعلیم و تربیت، و تعیین نقش و جایگاه آن در تحققِ اهداف تربیتی است. در برداشت رایج از مفهوم حضور- غیاب، معنی و نقشِ آن، محدود به مکان خاص(کلاس درس) زمان خاص(یا در طول کلاس) و افراد خاص(فراگیر) شده است. محقق با استناد به هرمنوتیک فلسفی هانس گئورگ گادامر، قصد دارد روایتی نو ...
بیشتر
هدف از نگارش این مقاله، بازاندیشی در معنی و مفهوم حضور- غیاب در عرصه تعلیم و تربیت، و تعیین نقش و جایگاه آن در تحققِ اهداف تربیتی است. در برداشت رایج از مفهوم حضور- غیاب، معنی و نقشِ آن، محدود به مکان خاص(کلاس درس) زمان خاص(یا در طول کلاس) و افراد خاص(فراگیر) شده است. محقق با استناد به هرمنوتیک فلسفی هانس گئورگ گادامر، قصد دارد روایتی نو از این مفهوم ارائه دهد. هرمنوتیک فلسفی، از هستیشناسی فهم و عناصر سازنده آن بحث میکند و برای تحقق فهم، مجموعه عناصری را ضروری میداند؛ «امتزاج افقها»، «بازی بودن فهم» و « غیر روشمندی » سه مورد از آنهاست. معنی امتزاجِ افقها، شاملِ تعاملِ ایدهها، افکار و نقد از سوی «غیر» است؛ بازیبودنِ فهم، حاکی از درگیر شدنِ همهجانبه-ی فرد در روندِ بازی(فعالیت) و اجرای قواعد بازی است؛ غیر روشمندبودن، فراتر رفتن از روشهای معمول و کمی، و تاکید بر تاملی (reflective) ایدههاست. در این رویکرد، عملِ تعامل در همه این عناصر مشهود است؛ تعاملی که گاه در قالب دو ایده، گاه بین قواعد و مجری آن(انسان) و زمانی در قالب تعاملِ گذشته و حال جلوهگر میشود. در هرمنوتیک فلسفی، هر گاه یکی از طرفین حذف شود امکان تعامل و در نهایت امکان فهم نیست؛در روایت جدید، کلمه غیبت، در چند شکل قابل تصور است: 1) « غیبت ایدهها2) غیبت فیزیکی3) نبود یا غیبت اصول(قاعده بازی)4) اجرایی نشدن آنها(غیب فاعل برای اجرا)». لحاظ شدن و نشدن هرکدام از موارد مذکور نوع خاصی از تربیت را شکل میدهد
سید مهدی سجادی؛ مریم بناهان
دوره 20، شماره 2 ، آذر 1392، ، صفحه 25-44
چکیده
این مقاله سعی بر آن دارد تا به سیر تحول مفهوم و جایگاه عقل در یونان باستان و قرون وسطی پرداخته و تغییرات و تفاوتهای به وجود آمده در مفهوم عقل به عنوان اساسیترین عنصر شناخت بشری را مورد بررسی قرار داده سپس به ارزیابی دلالتهای تربیتی ناشی از این تغییرات و تحولات بپردازد. با توجه به گستردگی مباحث تاریخی عموماً و بحث تغییرات در مفهوم ...
بیشتر
این مقاله سعی بر آن دارد تا به سیر تحول مفهوم و جایگاه عقل در یونان باستان و قرون وسطی پرداخته و تغییرات و تفاوتهای به وجود آمده در مفهوم عقل به عنوان اساسیترین عنصر شناخت بشری را مورد بررسی قرار داده سپس به ارزیابی دلالتهای تربیتی ناشی از این تغییرات و تحولات بپردازد. با توجه به گستردگی مباحث تاریخی عموماً و بحث تغییرات در مفهوم و جایگاه عقل خصوصاً، انتخاب یک متفکر از هر دوره (افلاطون از دورهی یونان باستان و توماس آکویناس از دورهی میانه) ضروری مینماید. این پژوهش درصدد آن است که علاوه بر تبیین جایگاه ارزشی عقل در هر دوره به میزان تأثیرگذاری نوع نگاه خاص هر دوره به عنصر شناختی عقل در مقولهی تربیت (به طور کلی) برسد به عبارت دیگر در پی یافتن پاسخ به این سؤال است که آیا اصولاً میتوان ارتباطی میان جایگاه عقل به عنوان عنصر شناخت با تربیت قائل شد یا خیر؟ و این هدف با تکیه بر آن دسته از نظرات تربیتی افلاطون و توماس آکویناس که به شکلی روشن یا تلویحی مبتنی بر نگاه معرفت شناسانهی ایشان به عنصر عقل است دنبال میشود.
سید حمیدرضا علوی؛ علی شریعتمداری
چکیده
در این مقاله, آراء و نظریات تربیتی ژان ژاک روسو در زمینه های اهداف, اصول و روشهای تربیت از منابع مربوطه, استخراج گردیده و سپس آن آراء و نظریات با اندیشههای تربیتی اسلام که از متون اسلامی- نظریات اندیشمندان اسلامی و آیات و روایات, استخراج شدهاند مورد مقایسه قرار گرفتهاند. نتیجه چنین کاری آن بوده که وجوه تشابه و تفاوت بین آراء تربیتی ...
بیشتر
در این مقاله, آراء و نظریات تربیتی ژان ژاک روسو در زمینه های اهداف, اصول و روشهای تربیت از منابع مربوطه, استخراج گردیده و سپس آن آراء و نظریات با اندیشههای تربیتی اسلام که از متون اسلامی- نظریات اندیشمندان اسلامی و آیات و روایات, استخراج شدهاند مورد مقایسه قرار گرفتهاند. نتیجه چنین کاری آن بوده که وجوه تشابه و تفاوت بین آراء تربیتی روسو با اندیشههای تربیتی اسلام در موارد فوق مشخص و تبیین گردیده است. نتایج تحقیق مبین آن است که وجوه تشابه فراوانی, علی رغم برخی تفاوتها, بین آراء روسو و آراء تربیتی برگرفته از اسلام در زمینههای اهداف نهائی و واسطهای تربیت, اصل تعقل و روشهای پرورش نیروی عقلانی, اصل عزلت و روشهای دور ساختن کودکان از اجتماع ناسالم, اصل پیروی از طبیعت و روشهای مجازات و پاداش طبیعی, تعلیم و تربیت منفی و عدم عادت وجود دارد.