مدیریت آموزشی
لیلا بهمئی؛ سیدمنصور مرعشی؛ محمدجعفر پاک سرشت؛ مسعود صفایی مقدم
چکیده
نظریه بازسازی اجتماعی ، مدافع طرز فکری است که اشخاص را برای حل مشکلات اجتماعی با هدف ساختن زندگی بهتر، به بازسازی اندیشه ها و ارزش های فرهنگی و ساختار اجتماعی تشویق می کند. طرفداران بازسازی، ابزار این کار را مدارس می دانند و معتقدند مدارس تنها برای پاسداری و انتقال فرهنگ نیستندبلکه می توانند از طریق برنامه های درسی، الگوهای اجتماعی ...
بیشتر
نظریه بازسازی اجتماعی ، مدافع طرز فکری است که اشخاص را برای حل مشکلات اجتماعی با هدف ساختن زندگی بهتر، به بازسازی اندیشه ها و ارزش های فرهنگی و ساختار اجتماعی تشویق می کند. طرفداران بازسازی، ابزار این کار را مدارس می دانند و معتقدند مدارس تنها برای پاسداری و انتقال فرهنگ نیستندبلکه می توانند از طریق برنامه های درسی، الگوهای اجتماعی و فرهنگی جدیدی که الگوهای قدیمی و جدید را در یک ترکیب موفقیت آمیز داخل می کند را بسازند و از این راه به بازسازی جامعه کمک کنند. این مقاله به روش تحلیلی- سندی در جستجوی پاسخ به این دوسؤال است که اولاً، بازسازی گرایان چه تحلیلی در زمینه توان و صلاحیت مدارس برای پرداختن به مقوله ی بازسازی دارند و برای این کار چگونه برنامه ای باچه مؤلفه هایی ارائه می دهند؟ ثانیاً، در وضعیت کنونی جامعه ما ضرورت و امکان به کارگیری این نظریه چگونه است؟نتایج این تحقیق نشان می دهد که مشکلات اجتماعی و آموزشی موجود در ایران می طلبد که با به کارگیری برخی مؤلفه های بازسازی گرایان، تعریفی مجدد از جایگاه مدارس به عمل آید و با ایمان به قدرت مدارس در سازندگی جامعه،برنامه های درسی به گونه ای طراحی واجرا شوند که با نزدیک شدن به واقعیت های زندگی اجتماعی و فراهم کردن زمینه تفکر انتقادی در دانش آموزان، موجبات تغییرات فرهنگی و توان حل مسأله در آن ها فراهم گردد و شرایط تحول ساختاری را با هدف بهسازی و بازسازی در مدارس و جامعه فراهم کنند
حبیب اله تبریزی؛ مسعود صفایی مقدم؛ سید منصور مرعشی
دوره 18، شماره 2 ، اسفند 1390، ، صفحه 7-30
چکیده
هدف از پژوهش حاضر بررسی وضعیت نهاد امور پرورشی بر اساس مبانی معرفت شناختی آن استٌْ. پرسش اصلی تحقیق این است که تأسیس این نهاد بر کدامین پیشفرضها و مبانی معرفتی استوار بوده است؛ و اینکه این پیش فرضها تا چه میزان قابل دفاع هستند؟ این نوشته بر این است دو پیش فرض اساسی مبنای تأسیس این نهاد بوده است که عبارتند از:1- استقلال ...
بیشتر
هدف از پژوهش حاضر بررسی وضعیت نهاد امور پرورشی بر اساس مبانی معرفت شناختی آن استٌْ. پرسش اصلی تحقیق این است که تأسیس این نهاد بر کدامین پیشفرضها و مبانی معرفتی استوار بوده است؛ و اینکه این پیش فرضها تا چه میزان قابل دفاع هستند؟ این نوشته بر این است دو پیش فرض اساسی مبنای تأسیس این نهاد بوده است که عبارتند از:1- استقلال حوزههای دانشی از حوزههای ارزشی، 2- استقلال مبادی دانشی، عاطفی و ارادی رفتار. بر اساس پیشفرض اول، در حوزهی دانش آنچه مدنظر است واقعیتهاست، ولی حوزهی ارزشها مربوط به بایدها و نبایدهای زندگی است و میان این دو حوزه شکاف منطقی وجود دارد. بر اساس این پیشفرض کار انتقال دانش به دانشآموزان ماهیتاً متفاوت و مستقل از کاری است که به پرورش بُعد ارزشی و روحی و معنوی دانشآموزان میپردازد. بر حسب پیشفرض دوم، ادراک، میل و اراده، به عنوان عاملهای مسئول رفتار، ماهیتاً از هم متمایز و نسبت به هم از استقلال برخوردارند. لذا نهادهایی که متکفل تقویت و پرورش این عاملها هستند، متفاوت و از هم متمایز خواهند بود. یعنی بخشی از آموزش و پرورش مسئول حوزهی دانش و بخشی دیگر، که در اینجا همان امور پرورشی خواهد بود، بر اساس پیشفرض اول مسئول حوزهی ارزشها، و بر اساس پیشفرض دوم مسئول حوزههای عاطفه و اراده میشود. در رابطه با پیشفرض اول، این نوشتار با اعتقاد به درهمتنیدگی دانش و ارزش نشان میدهد که جدایی نهاد پرورشی از نهاد آموزشی نادرست است و بر آن است که نهاد آموزشی علاوه بر مسئولیت تعلیم دارای مسئولیت تربیت نیز میباشد. در رابطه با پیشفرض دوم نیز مقاله بر این است که ساحتهای معرفت، میل و اراده در هم تنیده بوده و تربیت مستلزم درگیری همزمان هر سه این ساحتهاست. لذا، نظام آموزشی- یا نظام تربیتی- باید علم، اخلاق و عمل، یا عقل، احساس و اراده را توأمان در نظر گیرد.
اعظم رمضانی؛ عبدالله پارسا؛ مسعود صفایی مقدم
دوره 17، 3و4 ، اسفند 1389، ، صفحه 77-100
چکیده
هدف این پژوهش، بررسی تأثیر برنامه درسی آموزش عالی بر رشد مهارت تفکر انتقادی دانشجویان بود. با روش نمونهگیری تصادفی طبقهیی، 500 دانشجوی کارشناسی (100 نفر از ورودی بهمن 87، 100 نفر از ورودی مهر 87، 100 نفر از ورودی سال 86، 100 نفر از ورودی سال 85 و 100 نفر از ورودی سال 84) از دو دانشکدهی اقتصاد و علوم اجتماعی و علوم پایه ...
بیشتر
هدف این پژوهش، بررسی تأثیر برنامه درسی آموزش عالی بر رشد مهارت تفکر انتقادی دانشجویان بود. با روش نمونهگیری تصادفی طبقهیی، 500 دانشجوی کارشناسی (100 نفر از ورودی بهمن 87، 100 نفر از ورودی مهر 87، 100 نفر از ورودی سال 86، 100 نفر از ورودی سال 85 و 100 نفر از ورودی سال 84) از دو دانشکدهی اقتصاد و علوم اجتماعی و علوم پایه دانشگاه شهید چمران اهواز انتخاب شدند و با تکمیل آزمون مهارتهای تفکر انتقادی کالیفرنیا (CCTST) اطلاعات مورد نیاز گردآوری شده و مورد تحلیل و بررسی قرار گرفتند. بر اساس یافتههای پژوهش، بین میزان رشد مهارت تفکر انتقادی دانشجویانی که سال آخر تحصیل خود را میگذرانند، با دانشجویان سال اول، تفاوت معنیداری وجود دارد و این تفاوت به نفع دانشجویان سال آخر است. همچنین این تفاوت معنادار، در مورد سه خرده مقیاس آزمون مهارتهای تفکر انتقادی، یعنی ارزشیابی، تحلیل و استنباط نیز، صادق است. اما نکتهی قابل ذکر، این است که میانگین نمرههای تفکر انتقادی دانشجویانی که سال آخر تحصیل خود را سپری میکنند، کمتر از حد متوسط است. بنابراین، از مجموع یافتهها میتوان دریافت که تحصیل در دانشگاه توانسته است مهارت تفکر انتقادی دانشجویان را رشد دهد، به گونهیی که میانگین تفکر انتقادی دانشجویان سال آخر، نسبت به دانشجویان سال اول از رشد نسبتاً قابل قبولی برخوردار بوده است؛ اما زمانی که نمرههای تفکر انتقادی دانشجویان با نمرهی استاندارد آزمون مورد مقایسه قرار میگیرد، نمرهها ضعیف و پایینتر از حد متوسط بوده که این خود مسئلهیی نگران کننده برای آموزش عالی خواهد بود و ضرورت بازنگری در هدفها، روشهای آموزشی رایج و بصورت کلی، ضرورت بازنگری در برنامههای درسی را آشکار میسازد.
سید جلال هاشمی؛ محمد جعفر پاک سرشت؛ مسعود صفایی مقدم؛ حسین سپاسی؛ یدالله مهرعلیزاده
دوره 17، شماره 1 ، خرداد 1389، ، صفحه 1-26
چکیده
در این مقاله، همزیستی مسالمتآمیز به عنوان هدفی تربیتی معرفی شده که از حمایت سه مبنای علمی و یافتههای پژوهشی، مبنای فلسفی-تربیتی عملگرایی، و مبنای اسلامی برخوردار است. در مقالهی حاضر، الگویی کاملتر از همزیستی، یعنی همزیستی مسالمتآمیز عادلانه به مثابه هدفی تربیتی ارایه شده که متناسب با نظام آموزشی و فرهنگ کشورمان است. اجزاء ...
بیشتر
در این مقاله، همزیستی مسالمتآمیز به عنوان هدفی تربیتی معرفی شده که از حمایت سه مبنای علمی و یافتههای پژوهشی، مبنای فلسفی-تربیتی عملگرایی، و مبنای اسلامی برخوردار است. در مقالهی حاضر، الگویی کاملتر از همزیستی، یعنی همزیستی مسالمتآمیز عادلانه به مثابه هدفی تربیتی ارایه شده که متناسب با نظام آموزشی و فرهنگ کشورمان است. اجزاء یا چارچوب این هدف را به لحاظ مفهومی، تعلیم و تربیت در راستای همزیستی حداقلی عادلانه، سازش عادلانه میان گروهها، همزیستی حداکثری عادلانه و تعلیم و تربیت در راستای ایجاد جامعه متعادل تشکیل میدهد که در هر چهار مرحله، بر تغییر، اصلاح، یا شکل دادن ذهنیت روانی-اجتماعی افراد و گروهها در جهت همزیستی، و آموزش در راستای پذیرش وجود و حقوق دیگران، و نهایتاً آموزش و جلب توجه برای تلاش در جهت تحقق زیست مسالمتآمیز عادلانه تأکید شده است. در مرحله آموزش همزیستی، درونی سازی ارزشها، مهارتها و رفتارهای همزیستی مسالمتآمیز عادلانه فرایندی است که طراحان و مجریان برنامهها باید در آن مسیر بکوشند.
مسعود صفایی مقدم؛ علیرضا رشیدی؛ محمدجعفر پاکسرشت
چکیده
تعیین جایگاه عقل و عقلانیت در نظامهای تربیتی یکی از کارهای اساسی در حوزه فلسفه تعلیم و تربیت است. در این نوشتار تلاش شده است تا بر مبنای آموزههای اسلامی موقعیت عقل را در یک نظام تربیتی اسلامی معلوم کنیم. برای این منظور توضیح داده شده که اولاً عقل به اعتبار منشاء و متعلقهای آن، وجوه متفاوتی دارد؛ و ثانیاً تعیین این وجوه برای تعیین ...
بیشتر
تعیین جایگاه عقل و عقلانیت در نظامهای تربیتی یکی از کارهای اساسی در حوزه فلسفه تعلیم و تربیت است. در این نوشتار تلاش شده است تا بر مبنای آموزههای اسلامی موقعیت عقل را در یک نظام تربیتی اسلامی معلوم کنیم. برای این منظور توضیح داده شده که اولاً عقل به اعتبار منشاء و متعلقهای آن، وجوه متفاوتی دارد؛ و ثانیاً تعیین این وجوه برای تعیین برای تعیین چیستی و جایگاه عقلانیت در ادبیات اسلامی اهمیت دارد. علاوه بر آن، گفته شده است که داشتن درک کافی از ماهیت عقل در گرو پاسخگویی به برخی از سؤالاتی است که نظریههای مختلف معمولاً به آنها توجه داشتهاند. برخی از سؤالات عبارتند از: امکانات و محدودیتهای عقل، ماهیت فردی و اجتماعی عقل، نسبت و ارتباط عقل با احساس و عاطفه از سویی، و عمل و به خصوص عمل اخلاقی از سوی دیگر، در پایان با تأکید بر برخی ویژگیهای اساسی عقل که حاصل پاسخ به سؤالات فوق است، به برخی از استلزامات تربیتی منبعث از آن دیدگاه درباره عقل، در قالب روش و برنامه، اشاره شده است.